جلوه کن مولا جان!
مولای من!
ای ناگهان تراز همه ی اتفاق ها
پایان خوبِ قصه ی تلخِ فراق ها
ای وارثِ شکوه اساطیر،جلوه کن
تاگم شود ابهت این ادعاها…
” اللهم عجل لولیک الفرج ، وجعلنا من خیر أعوانه و أنصاره “
” اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم “
مولای من!
ای ناگهان تراز همه ی اتفاق ها
پایان خوبِ قصه ی تلخِ فراق ها
ای وارثِ شکوه اساطیر،جلوه کن
تاگم شود ابهت این ادعاها…
” اللهم عجل لولیک الفرج ، وجعلنا من خیر أعوانه و أنصاره “
” اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم “
شخصی خدمت آیت الله العظمی اراکی آمد و گفت :
آقا مرا یک نصیحتی بفرمایید.
آقا فرمودند : شغلت چیست؟
گفت : نجار هستم.
آقا فرمودند :
یک در بساز بگذار جلوی قلبت و هیچ کس را جز خدا راه نده
آیت الله بهاء الدینى میفرمودند :
شش ساعت از شب گذشته بود، چراغها خاموش و اهل خانه همه خوابیده بودند،
ناگهان صداى کوبیدن در مرا از خواب بیدار کرد، در را گشودم ، دیدم زنى ایستاده است ،
چون مرا دید، گفت : حاج آقا چراغ بقالى روشن است ، در را بستم و به اتاق رفتم ،
در ذهن خود مى گذراندم که این چه خبرى بود، آن هم در این وقت شب ،
چرا بعضى مزاحمت ایجاد مى کنند!!
چشمها را روى هم گذاشتم که بخوابم ، صداى خفیفى شنیدم ،
دقت کردم ، حدس زدم حرکت سوسک باشد چراغ را روشن کردم ،
دیدم دو عقرب بزرگ و سیاه نزدیک بچه کوچکمان در حال راه رفتن هستند
فورا آنها را از بین بردم ، چراغ را خاموش کردم ، ناگهان متوجه شدم …..!!!!
آن زن ماءمور بیدار کردن ما و سبب نجات این طفل معصوم بوده است
اگر تیغ عالم بجنبد ز جاى
نبرد رگى تا نخواهد خداى
دلم کمی خدا
می خواهد…
سکوت…
کمی آخرت…
دلم، دل بریدن
می خواهد…
کمی اشک…
کمی آغوش آسمانی…
دلم یک کوچه می خواهد
بی بن بست !!
و یک خدا تا کمی با هم قدم
بزنیم!!
فقط همین!!
دل بیقرار نیست
“ادا در می آوریم”
چشم انتظار نیست
“ادا در می آوریم”
بر لب دعای ندبه…
و دل غرق شهوت است
این انتظار نیست
“ادا در می آوریم”
آقا محب واقعی ات در میان ما
یک از هزار نیست
“ادا در می آوریم”
ولاذت با سعادت امام زمن مبارک
یکی می پرسد اندوه تو از چیــست؟؟؟
سبب ساز سکوت مبهـــــمت کیـــست؟؟؟
برایش صادقانه می نویسم…
برای آنکه باید باشد و نیســـت!!! …
اللهم عجل لولیک الفرج
آقاجان
با یاد تو نشسته ام، در راهی که عبور کنی، میخواهم در آخرین غروب زندگی برجای پای تو نماز بگذارم؛
ای غریبه همیشه آشنای من، مهدی جان! بازگرد دیگر جانی نمانده است.
جوانیمان رفت و نیامدی… الوعده الوفا…
ﻣﯽ ﺭﺳﺪ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻣﺮﺩﯼ ﺍﺯ ﺩﯾﺎﺭ ﺁﺷﻨﺎﯾﯽ
ﺑﺮ ﺯﺑﺎﻧﺶ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺭﻭﺷﻨﺎﯾﯽ
ﺭﻭﺷﻨﺎﯾﯽ ﻣﻲ ﺩﻫﺪ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺭﺍ ﺑﺮﻕ ﻧﮕﺎﻫﺶ
ﻣﯽ ﮔﺰﺍﺭﺩ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﭘﯿﺸﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﺶ
ﺭﺍﻩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﻟﻬﻲ ﺍﺳﺖ ﺭﻧﮓ ﺍﻭ ﺭﻧﮓ ﺍﻟﻬﻲ
ﻣﻲ ﺯﺩﺍﻳﺪ ﺍﺯ ﺯﻣﻴﻦ ﻭ ﺍﺯ ﺯﻣﺎﻥ ﻧﻘﺶ ﺗﺒﺎﻫﻲ
ﻛﻴﺴﺖ ﺍﻭ ﮔﻨﺠﻴﻨﻪ ﻱ ﺍﺳﺮﺍﺭ ﺭﺏ ﺍﻟﻌﺎﻟﻤﻴﻦ ﺍﺳﺖ
ﻭﺍﺭﺙ ﺷﻤﺸﻴﺮ ﻣﻮﻻﻳﻢ ﺍﻣﻴﺮ ﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ ﺍﺳﺖ
ﻣﯽ ﺭﺳﺪ ﻣﻬﺪﯼ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺶ ﺗﯿﻎ ﺳﺮﺥ ﺍﻗﺘﺪﺍﺭ
ﺗﺎ ﺑﮕﻮﻳﺪ ﭘﺎﺳﺨﻲ ﺑﺮ ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎﻱ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ
ﺗﺎ ﺑﮕﻴﺮﺩ ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ ﺯﺧﻢ ﻫﺎﻱ ﺑﻲ ﺷﻤﺎﺭ
ﻻ ﻓﺘﻲ ﺍﻻ ﻋﻠﻲ ﻻ ﺳﻴﻒ ﺍﻻ ﺫﻭﺍﻟﻔﻘﺎﺭ
اللهم عجل لولیک الفرج وعافیة و النصر
فرزانه حق، مهر جهان، بحر ولایت
آمد به جهان آیت حق، کان کرامت
آفاق معطر شده از عارض ماهش
مولود حسین آمده، اکبر، مهِ عصمت
میلاد حضرت علی اکبر(ع) و روز جوان مبارک
خواهی که ببینی رخ پیغمبر را
بنگر رخ زیبای علی اکبر را
در منطق و خلق و خوی او می بینی
با دیده ی جان محمدی دیگر را
میلاد شبیه ترین خلق به پیغمبر( صل ا…) مبارک باد
ز نگاه تا گناه فقط یک گاف فاصله است
زبان به زیان چقدر نزدیک است
از حرفهای بی فکر تا فکرهای بی حرف
فقط چند لحظه فاصله است…
حجاب مانند اولین خاکریز جبهه است
که دشمن برای تصرف سرزمینی حتما باید اول آن را بگیرد